فرهنگ امروز / گوستاوُ پیّون [۱]، ترجمۀ فهیمه کورکینژاد قرایی: از آنجایی که احوالات و جهتگیریهای ادبی بسیاری از پیروان آمریکای لاتینگرایی به شدت متأثر از پدیدۀ بوم بوده، منطقی است که ارزشگذاری ما بر رمانها، برگرفته از فن ادبی بوم باشد. یکی از دو چالش عمده در حال حاضر، تشخیص ظهور یک الگوی زیباییشناختی متفاوت در کار ادبی بسیاری از نویسندگان است که زندگی حرفهای آنها منجر به پیدایش بوم شد. شکست ما در شناسایی و توضیح این الگو (یا الگوها) منجر به برخوردی پستلاپساری [ آنچه بعد از پدید آمدن انسان رخ داده است] میشود که آن نیز مانع از دیدن غنا و تنوع تولیدات ادبی آمریکای لاتین در دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی میشود.
دیوار نگاشتۀ خانۀ هنر دانشگاه کانسپسیون شیلی
ادبای آمریکای لاتین همچنان با چالشهای ذاتی در عرصۀ مطالعات آثار ادبی رو به رو هستند. آثاری متنوع و گسترده از بسیاری از کشورها که در قالب یک نظام واحد جای میگیرند. ما توانستهایم از طریق تعریف زمینههای تخصصی فرهنگی و جغرافیایی، یا از طریق یک کانون زمانی و یا گونهای (ژانری) در قلمروای وسیعتر به فهم عمیقتری دست پیدا کنیم. با وجود این، در حال حاضر با دو شکوفایی جدید رو به رو هستید که تا بدین جا بر درک ما از آثار اصیل ادبی و کار نقدمان اثری شگرف داشته است. این دو شکوفایی عبارتند از بوم در رمان آمریکای لاتین و رشد ناگهانی نظریۀ ادبی در جهان.
محبوبیت و منزلت رمانهای بوم، بازآراییهای عظیمی را نه تنها در نظام ادبی امریکای لاتین بلکه در حرفۀ هیسپانیزم [۲] هم تسریع بخشید. سه دهه قبل شاید تعداد معدودی از هیسپانیستها معتقد بودند که ادبیات آمریکای لاتین توانایی به چالش کشیدن سلطۀ ادبیات پنینسولار [۳] در دانشکدهها و دانشگاههای ایالات متحده را دارد. امروزه پذیرش دانشجویان، نشریات، طبایع و وضعیت استخدامها شاهدی بر این بازآرایی عظیم در هیسپانیزم است. بوم در خود حوزۀ آمریکای لاتین پیامدهای فروانی داشته است. برخی از این پیامدها آشکار هستند همچون سلطۀ روایتهای معاصر بر شعر، که ژانری که به صورت سنتی ترجیح داده میشد. برخی دیگر کمی نهفتهتر هستند از قبیل تأثیرات بوم بر درک ما از دو مفهوم آثار اصیل و تاریخ ادبی آمریکای لاتین.
دو مفهوم پیشبوم [۴] و پسابوم [۵] بر ارزشگذاری ما از آثار موجود در [حلقه] آثار اصیل تأثیری غیرقابل انکار (والبته نه همیشه سودمند) داشته و همچنین بر فهم و تصوّر ما از تکامل ادبیات آمریکای لاتین اثرگذار بودهاند. تمایل طبیعی برای جستجوی پدران بوم (یا برای جای دادن یک نویسندۀ مطرح در قالب یک پدر) به همان میزان در فرآیند نقد کنونی مشاهده میشود که در تمایلی قابل درک برای ارزشگذاری آثار نویسندگان جوان بر اساس فنون ادبی نویسندگان بوم. هر دوی این تمایلات، بررسی انتقادی ما را میطلبد.
هرچند که بسیاری از ما نیاز به درک و توضیح میراثی فرهنگی که نوعی جدید از روایت را ممکن ساخت، احساس میکنیم، امّا باید مراقب زمینهزدایی [۶] (یا زمینهپردازی مجدد [۷]) باشیم که آثار «پیشبوم» را از منحصر به فرد بودن خارج میسازد. همچنین، با در نظرگرفتن رابطۀ همزیستی میان یک بدنۀ ادبی با نقد آن، [اینکه ببینم] یک الگوی شاعرانۀ خاص بدون هیچ گونه انتقادی، در پس یک عمل نقادی به آرامی بیارامد پدیدهای متداول و رایج است. بنابراین، در طول نیمۀ نخست همین قرن دریافت هنری جیمز [۸] از رمان به عنوان قالبی که باید به جای «گفتن»، «نشان بدهد»، به بدنۀ نقد روایی انگلو آمریکایی شکل داد.
از آنجایی که احوالات و جهتگیریهای ادبی بسیاری از پیروان آمریکای لاتینگرایی به شدت متأثر از پدیدۀ بوم بوده، منطقی است که ارزشگذاری ما بر رمانها، برگرفته از فن ادبی بوم باشد. یکی از دو چالش عمده در حال حاضر، تشخیص ظهور یک الگوی زیباییشناختی متفاوت در کار ادبی بسیاری از نویسندگان است که زندگی حرفهای آنها منجر به پیدایش بوم شد. شکست ما در شناسایی و توضیح این الگو (یا الگوها) منجر به برخوردی پستلاپساری [۹] میشود که آن نیز مانع از دیدن غنا و تنوع تولیدات ادبی آمریکای لاتین در دهههای ۸۰ و ۹۰ میشود.
رشد ناگهانی و بیسابقۀ نظریه ادبی همزمان با شکوفایی روایتهای جدیدمان بود. همان طور که ما در پیچیدگیهای متنی رمانهای بوم غرق میشدیم، ادبای همنسل من به طور خاصی مجذوب نوشتههای تئوریکی بودند که متمرکز بر ماهیت پیچیده تولید معنا [۱۰] در متن بود. نظریۀ پساساختارگرا و به طور ویژه روش ساختگشایانۀ ژاک دریدا با آغوش باز به عنوان یک موهبت پذیرفته شد. این هرچند، این هدیۀ الهی همزمان تبدیل به نعمت و نقمت شد.
در بهترین حالت ما از رشد ناگهانی نظریه ادبی منتفع شدهایم زیرا تفکر مستمر ما بر روی مسائل متنیت، تفسیر و تاویل، و نویسنده منجر به آگاهی بیشتری از وظیفهمان، دقت فکری و بالا بردن عمومی گفتمان انتقادیمان شده است. با این وجود، سوء استفادۀ اساسی از آن نظریه، پیامد جانبی مخرب همین منزلت والا بوده است که بسیاری از ما برای نظریه ادبی قائلیم. روش معمول «اعمال» [۱۱] یک رویکرد نظری خاص در مورد یک متن، غالباً منجر به سردرگمی در مورد هدف انتقاد میشود. بسیاری از این «اعمالها» [۱۲] وظیفۀ وضوح بخشیدن به یک متن ادبی را از یاد بردهاند.. اینکه منتقدان با یافتن دل مشغولیهای نظریه ادبی مورد توجهشان در یک متن ادبی به دنبال اعتبار بخشی به آن نظریه هستند، تکرار مکررات است. آنان با همین رویکرد اثر را ارزشگذاری میکنند تا به این نتیجه برسد که اثر «متناسب» یا «پیرو» آن نظریه ادبی است. «اِعمالهایی» از این دست، ضرری مضاعف دارند: آنها به میزانی اندک به دانش ما از متن موجود میافزایند و ناخواسته به وسیله منتقدان سنتی که به طور قابل توجیهای این نوع نقد را بیثمر میدانند، به مخالفت بر علیه نظریه ادبی دامن میزنند.
نقد به روش ساختگشایانه مشکلی جدیتر را رقم میزند. خوانشهای زیرکانهٔ ساختگشایانه (که خوشبختانه نمونههای گوناگونی از آن را در نقد آمریکای لاتینی سراغ داریم) همیشه میتوانند به متن وضوح ببخشند و به ما درمورد تنشها و تناقضات اساسی متن چیزی بیاموزند. آنها مسلماً آگاهی ما را نسبت به پیچیدگیهای فرآیند نوشتن و فرآیند تفسیر افزایش میدهند. با این وجود، نگرش شوالیهوارِ روش ساختگشایانه نسبت به مشکل ارجاع [۱۳] و نادیده گرفتن مفهوم اعتبار تفسیری [۱۴] ، اغلب اوقات منتقدان ادبیات آمریکای لاتین را ترغیب کرده است که در تداعیهای غالباً آزاد، جالب، خلاقانه، و سرگرمکننده از ارزش ابتکاری نامفهوم [۱۵] ، دچار افراط شون. فقدان بسترسازیهای اجتماعی و تاریخی در این نوع خوانشها به ویژه در مورد نقدی که باید مجموعههای ادبی مثل آمریکای لاتین را پوشش دهد، مشخصاً خودنمایی میکند. میتوان گفت که ادبیات آمریکای لاتین آگاهانه از طریق گفتمان مسئلهسازش با جامعه و تاریخ تعریف میشود.
دیدگاه نظری رایجی که عموما به عنوان «تاریخگرایی نوین [۱۶]» شناخته میشود، اصلاح ارزشمندی را به فرمالیسم افراطی روش ساختگشایانه عرضه میکند. پیروان تاریخگرایی نوین، درحالی که آن «خودآگاهی» که ساختارشکنی را به عنوان یک جنبۀ حیاتی روش آنان مشخص میکند، حفظ میکنند، به اهمیت ارجاع اعتقاد دارند. همان گونه که استفان گرین بلات [۱۷] در کتاب خود، شکلگیری رنسانس: از مور تا شکسپیر [۱۸] گفته است نگرانیهای نقد «باید مانع از جداسازی همیشگی یک نوع گفتمان از دیگری شود و یا قاطعانه مانع جداکردن آثار ادبی از ذهن و زندگی نویسندگان و مخاطبان آنها بشود.» (صفحۀ ۵)
در روش نقد ادبی آمریکای لاتین به وضوح روشن است که دو غول بسیار بزرگ، یعنی بوم و نظریۀ ادبی، ماندگار خواهند بود. باید یاد بگیریم با آنها زندگی کنیم، کشتی بگیریم، و بر شانههای آنها سوار شویم.
این یادداشت ترجمهای است از:
Latin American Literary Review, Vol. 20, No. 40 (Jul. - Dec., 1992), pp. 80-82
پینوشت
[1] Gustavo Pellon
[2] Hispanism: جنبشی در آمریکای لاتین برای ارتقای فرهنگ و نفوذ بومیان اسپانیایی زبان
[3] Peninsular literatureاصطلاحی است که به ادبیات کشور اسپانیا اطلاق میشود.
[4] Pre Boom
[5] Post-Boom
[6] decontextualization
[7] recontextualization
[8] Henry James
[9] Postlapsarian: آنچه بعد از پدید آمدن انسان رخ داده است. ویراستار.
[10] Meaning formation
[11] applying
[12] applications
[13] refrentiality
[14] Interpretive validity
[15] Dubious heuristic value
[16] New Historicism
[17] Stephen Green Blatt
[18] Renaissance self-fashioning: from More to Shakespeare
منبع: ترجمان
نظر شما